گل هارو چک میکنم همه چیز هست همه چیز الا اون ککسی که باید باشه و نیست
دلم برا همه چی تنگ شده
حتی مادری که نداشتمش و دایی یا خاله ای که وجود نداشتن
اما عمه هام بودن عمو هام
تو حیاط بودم که گوشیم ک تو جیب سویشرتمه زنگ میخوره
شماره همکارمه
بله سلام خانم ممتهنی
سلام عزیزم خوبی راسمین جان
(بااینکه ازم خیلی بزرگتره ولی باهام صنیمیه)
ممنونم درخدمتم
میخواستم بگم پرونده ی یک خواننده هست از قضا تو مازندران زندگی میکنه ولی تهران برا فعالیتاش میاد تازه شروع کرده برای مجوز از ارشاد وبرای کارای حقوقیش وکیل میخواست من تورو معرفی کردم
_میگم
خانم ممتهنی من که گفتم دل و رمق وکالت ندارم حسش نیس
مخالفت میکنهو میگه
میدونم نه دلشو داری نه حسشو منم تو رو انتخاب کردم چون این کاراش فقط درحد ازین اداره به اون اداره رفتنه دیگه به دادسرا کشیده نمیشی قراردادخوبی رم قراره انضا کنی هرچند بی نیاز ازنظر مادی هستی ولی باش تو این موضوع
_دلم میگیره ولی اونقد برام محترمه که روشو فعلا تو این پرونده زمین نندازم
_باشه جان فقط آدرس و شماره تماس طرف رو بدید من ازینجا پیگیری میکنم قرار ملاقات هم میذارم باهاشون
_باشادی میگه ممنون راسمین عزیزم خدا پدرت رو رحمت کنه
پس من خاطرم جمعه
_بله خانم ممتهنی ممنون فعلا پس روزتون بخیر
_خدانگهدارت
اوف..
از دست خودم عصبانیم
یه خاکی تو سرم میریزم دیگه
میرم خونه و شام میخورم بعدشام به شماره طرف که فک کنم ممتهتی گفت فامیلیش مقدسه زنگ میزنم
بعد دو تا بوق جواب میده
یه صدای عجیببب گیرا
بله بفرمایید
_سلام آقای مقدس خوب هستید من مشکات هستم وکیل حقوقی برای پروندتون معرفی شدم
کمی مکث میکنه
ولی صداشو حس میکنم توش تعجبه میگه
_اها بله بله من سفارشتون رو شنیدم اگر مایل باشید حضوری باهاتون حرف بزنم
_مشکلی نیست پس، فردا صبح بااین شماره هماهنگ کنید
_باشه ممنونم ازتون
_متشکر خواهش میکنم شبتون بخیر
_خداحافظ
این از این
برقارو خاموش میکنم و میخوابم تا ببینم فردا چی میشه
خواب هم چشمامو میدزده...
***
فردا باانرژی تر پا میشم چون قراره بالخره یه ادمو ببینم
اونم تو این. زندگی سوت و کورم حتی اگه جن هم ببینم شاد میشم
پوف خل شدم
لباس میپوشم و چون قرار کاریه مقنعه میذارم اما یهجورایی سنگین ترین مانتو ی مشکی توسیمو میپوشم یه شلوار دمپا مشکی و نیمبوت پاشنه دار
یکمم عطر میزنم میرم بیرون
خواستم با جیپ برم اما جنبه جالبی نداره تو هنچین ماشین گنده ای به یه زن نمیاد یادم باشه اولین فرصت عوضش کنم
از در میرم بیرون بیخیال ماشین میشمو درو که قفل کردم به تاکسی سر کوچمون زنگ میزنم
تا بیاد اروم اروم تا سر کوچه راه میفتم
یه ماشین mvm شاسی بلند از کنارم با سرعت رد میشه
به عقب نگاهی میندازم حتما از همسایه هاست میرسم تامسیو ادرس یک کافی شاپ مرکز شهر رو به راننده میدم راه میفتیم
این شهر مثل تهران برام خیلی غریبه نیست
همه چیش بوی معرفت میده
نه تهران که...
بیخیالی نثار افکارم میگمو میرسیم پولو میدم پیاده میشم
راه میفتمسمت رستوران
ادرس پیشنهادیو موقع صبونه، مقدس به گوشیم ارسال میکنه
ببینیم خواننده آیندمون کیه
به افکار خودم میخندم تو دلم
تا در کافیشابو باز میکنم جینگگگگ اویز بالای در صدا میده متوجه نگاه دو سه نفری که تو کافیشاپن میشم
دوتامرد یه زن
یکی پشت پنجره نشسته از دور می ایسته راه میفته سمتم تا یکم جلوتر میام نگام رنگ میبازه
سیاوش یا همون اریا اینجا چی میگه
میاد جلو باوحود تعجب و اخمش میگه
سلام خانم مشکات؟
صداشو حالا واضح تر میشنوم خیلی اشناست
میگم بله بفرمایید
میگه بفرمایید بنشینید من مقدس هستم
آریا مقدس
خوشبختم
درخدمتم
ممنون چیزی میل دارید
_یک قهوه لطفا
مقدس گارسونو صدا میزنه دو تا قهوه ساده سفارش میده
میگه
-راجبتون چیزهای مثبت زیادی شنیدم راساش من چندتا البوم ساختم اسپانسرم دارم ولی هتوز مجوزو دریافت نکردم پخش کنم در حریان کارا که خستین
خیلی ماهرانه نگامو از مچ دستش که دکمه سراستین خیای شیکی به پیرهن سرمه ایش زده میگیرمو به چشاش میدوزم
میگم
بله درجریانم مدارک اصلیتون اگر همراتون هست بهم بدید دیگه نیاز به پیگیری خودتون نیست
خودم از امروز پیگیری میکنم اگر بنابر وزارت تهران باشه هم میرم
_ممنون
بعد ندارکو از کیف همراهش در میارهو کمی راجب پروندش توضیحاتی میده راجب پیشرفت پلن میگمو
تو این مدت خیلی جدی حواسش به حرفامه
حواسم تو این مدت به قهوه سرد شدمه
مقدس این بین قهوشو میخوره
یه نگاه بهم میندازهو میگه قهوتون سرد شد سفارش بدم
میگم نه متشکر چندان مهم نیست
اوکی میگهو به قهوش نگا میکنه...
ازونجایی که کنار پنجره نشستیم به بیرون هم دید دارم
نگام میفته به یه مردی که با فاصله از خیابون ایستادهو خیلی اضطراب داره اینو از حالت حرکت دستاش پاهاش میفهمم گوشی دستشه...
یهو گوشی مقدس زنگ میخوره جواب میده.
-بله
-ینی چی الان کجاست
-چی؟
نگاش زوم میشه رومن
هیچی از نگاش نمی تونم بفهمم
فقط میگه
باشه قربونت خداحافظ
کمی تو جاش جابجا میشه... متوجه میشم رفتارش یکوچولو تغییر میکنه
یهو میگه
خانم مشکات ببخشید این سوالو میپرسم احیانا شما متولد چه سالی هستین
-تعحب میکنم میگم 72 چطور
میگه باتوجه به تجربتون توی وکالت خواستم بدونم
-اها بله
کمی میره تو فکرو
ازجومون خوشم نمیاد یهو میگم
من باید برم ببخشید بازم هماهنگی های لازمو میکنیم مدارکو میگیرم توی کیفم میذارمو بلند میشم
اونم به احترام می ایسته ولی نگاهش رومه عجیب نگام میکنه انگار سوالی...
لبخند مصنوعیی میزنمو میگه میز حساب شدست قدزشناسانه تشکر میکنم قابل نداره میگهو... خداحافظی میکنه منم همینطور
تقریبا باهم در میایم بیرون... منتظر می ایستم چون باید به اژانس زنگ بزنم
متوجه میشه انگار ماشین ندارم
راهشو نرفته برمیگرده نگام میکنه میگه
خانم مشکات برسونمتون
میگم نه منتظر آژانسم
میگه نه این چه حرفیه لطفا شاید مسیرمون یکی بود
_مزاحمتون نمیشم اقای مقدس
_این چه حرفیه لبخندی میزنه ولی به چهرش نمیاد بیشتر باید جدی باشه. بنظرم
اینا چیه میگم بعد مکثی میگم باشه ممنونم پس
مسیرمو میگمو میره سوار میشه ماشینش یه شاسی بلنده چقد شبیه اون ماشینیه که امروز دیدم
بیخیال اما پر از فکر راه میفتم منم در جلو رو باز میکنم میشینم
زشته عقب بشینم
راه میفتیم
تو ماشینش یدونه اهنگ نمیخونه مثلا خوانندس
دلم میخواد بدونم چی میگه میپرسن ازش
چرا آهنگی تو ماشینتون ندارید جسارت نباشه ولی به هرحال خواننده این
لبخندی بی صدا میزنه میگه
امروز ضبطم مشکل پیدا کرده باید درستش کنم همیشه میذارم ولی اهنگهای خودمو...
پوزخندی به اعتماد بنفسش میزنم
فقط میگم
پس باید اهنگاتونو شنید تا بفهمم ارزششو داره
متوجه تیکم میشه نگام میکنه
بی هیچ حسی اما مرموز میگه
قطعا ارزششو داره خیالتون راحت سر یکی از پخش ها هم شمارو دعوت میکنم متوجه ش بشین
_لبخندی از سر رضایت میزنمو باشه میگم
میرسه به کوچمون
شماره پلاکو میگمو می ایستم ازش تشکر میکنم یک تعارفی هم میکنم
-ممنونم باید برم کار دارم انشالا بعدا مزاحمتون میشم
-مراحمید خدانگهدار
خداحافظ شما
نفس عمیقی میکشمو به سمت خونه میرم تا کلیدو مینذازم تک بوقی میزنه تو صدای گاز ماشینش میاد میره انتهای کوچه دور میزنه برگرده
درو میبندم بیخیال حتما رفته
وارد خونه میشم مدارکو میذارمسر اپنتا سرفرصت
چکشون کنم
یه اب پرتقال برای خودم میریزمو کپی شناسنامشو میگیرم تو دستم
متوجه سنش میشم متولد 70
چه جالب دو سال ازم بزرگتره اونوق فکرشم نمیکنه من یه وکیل باشم خودش بااین سن قدمای گنده برمیداره
پس 28 سالشه
ولی نمیدونم چرا چشماش خیلیییی برام اشنا بود و در عین اون عجیب
گوشیم زنگ میخوره کاوه س
-جانم کاوه جان سلام
-سلام خوبی شما چخبرا دیدم که جایی بودی کی رسوندت مراقب باشا
_اول نفس بگیر خوبم مرسی
برای پروندم رفتم طرف منو رسوند
-اوکی همسایتونم میشه؟
-با تعجب میگم کی موکلم؟ چطور؟
-ینی تو نمیدونستی طرف خونش کنار خونته؟؟؟
شوکی بهم وارد میشه
چرا مقدس چیزی نگف با تعجب میگم نه نمیدونستم میگه
تو دوربین دیدم کنار باغ کناری خونت خونشه
_ابروهامو میدم تو هم مشکوک تر ازین..ینی ممکنه همون اریایی باشه که اونروز بیرون فروشگاه با گفتن اسمش از مشکات حرف میزد؟ قطعا همونه صداشم حالا میفهمم همونه
صدای کاوه مهم تائید به افکار بلند گفته شدم میزنه
خودشه
میگم- کاوه نکنه اینا همش بازیع
فقط میگه شاید اما مراقب باش هدفتو بفهم
اگه اون فک کنه که تو فکر میکنی همسایشی خب این چیز خاصی نیس بد باشه برات ولی اون از ین خبرنداره که تو مکالمهش رو که راجب مشکات چیزی میگفت شنیدی پس یه قدم جلویی
هر چی میگه برنامه ریزی شده جلو برو کم نیاری راسمین
-باشه ولی خدایی راجبش تحقیق کن اصلا خانوادشم دربیار
-اوه اوه نه دیگه اینترپلی رفتار نکن ولی باشه
_قربونت ممنونم بازم مرسی
-خواهش گل
بعد کلی چرت و پرت از حرفاش که مراقب باشم خداحافظی میکنم
و متوجه دو ساعت زمان نمیشم که فقط داشتم به اریا مقدس پررنگ شده فکر میکردم...
***